ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری

ساخت وبلاگ
قلب من خانه ی زنی تنهاست که بغل می کند جنونش را که در آغوش می کشد هر شب گریه ی کودک درونش را   قلب من کودکی کهنسال است که بلد نیست کودکی بکند کودکی که هنوز می ترسد اشتباهات کوچکی بکند   قلب من قلب دختری ترسوست که از آغاز درد می ترسد از پدر ، از نگاه ، از خشمش از کمربند و مرد می ترسد   عشق را دیده است  تنها در جای خالی جمله سازی هاش مادری شاد و خوب و خوشبخت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 212 تاريخ : سه شنبه 1 خرداد 1397 ساعت: 11:28

نگرانم، ولی چه باید کرد عشق، دلواپسی نمی فهمددرد من، خط ِ میخی است عزیز درد من را کسی نمی فهمد...   بغض کردن میان خندیدن تکیه دادن به کوه ِ نامرئی خسته ام از ضوابط عُــرفی خسته ام از روابط شــرعی   هیچ کس، هیچ کس نمی داند به نگاهت چه عادتی دارم هیچ فرقی نمی کند دیگر اینکه با تو چه نسبتی دارم   تف به هرچه اصــول، هرچه فـُـروع تف به هرچه ثواب، هرچه گـــُـناه ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 179 تاريخ : سه شنبه 1 خرداد 1397 ساعت: 11:28